روایت؛ از منظر رولان بارت

You are currently viewing روایت؛ از منظر رولان بارت

روایت؛ از منظر رولان بارت

مریم فاطمی(کارشناس ارشد عکاسی دانشگاه هنر)

روایت یک نوع داستان سرایی به شمار می‌رود که اتفاقی نیست و هدف آن ارتباط با مخاطب است، تا مخاطب به روایت آن پی ببرد؛ روایتی که نشات گرفته از ذهنیت هنرمند و یا محیط او می باشد و با خود محتوای قابل توجهی برای مخاطبان به همراه داشته است. «روایت، نقل چند موقعیت و رویداد است که در جهان معینی رخ می دهند. به بیان دقیق تر، روایت، گزاره ها یا قضیه هایی را درباره ی آن جهان بیان می کند و هر یک از این گزاره ها را میتوان در قالب «موضوع-توضیح» تجزیه و تحلیل کرد»(پرینس، 1391: 67). در طول تاریخ و در همه دوران انسان‌ها با شیوه های متفاوت سعی در ارائه روایتی از شیوه زندگی، افکار و به طور کل توصیفی از خود داشته اند. بنابراین تلاش چشمگیر انسان‌ها در دوره های متفاوت و با سبک های متفاوت قابل تحلیل و بررسی است؛ این امر نشان دهنده تمایل بشر به توصیف و روایتی از خود دارد. در ابتدا، روایت در ادبیات مطرح شد، و بعد از آن در هنر به شکلهای مختلف تصویری، نمایشی، با کلام و بدون کلام، موسیقی و…… بازتاب پیدا کرد. هنرمندان با ابزارها، شیوه ها و عواملی متعددی سعی در ثبت روایت ها داشته اند؛ روایتهای موجود بی شمارند زیرا هر شخصی روایت خود را به گونه ای خاص بیان می‌کند و این شخصی بودن روایت در بسیاری از موارد به خاص بودگی آن می‌انجامد.

نظریه‌پردازان بسیاری در این مبحث نظریاتی را مطرح کردند که رولان بارت یکی از نظریه پردازان در این حوزه می باشد. رولان بارت؛ نویسنده، فیلسوف، نظریه پرداز ادبی، منتقد فرهنگی و نشانه شناس بزرگ فرانسوی روایت را به سه سطح  روایت، کنش، کارکرد و رمز روایت را به پنج دسته تقسیم می کند، بارت در کتاب درآمدی به تحلیل ساختاری روایت ها، به تعریف روایت از ابتدای تمدن بشری تا کنون می پردازد. رولان بارت چهره ی برجسته یی در نظریهی ادبی و فرهنگی معاصر است. آثار بارت بر طیف متنوعی از گرایش های و رویه های نظری، از جمله ساختارگرایی، نشانه  شناسی، پسا ساختارگرایی، مطالعات فرهنگی، و نقادی ادبی روان‌کاوانه تاثیرگذار بوده اند. او یکی از چند نویسنده ای است که میتوان آن ها را بنیانگذار نظریه ادبی و فرهنگی معاصر خواند(آلن، 1394: 13).

بنابر عقیده بارت «روایتها و داستانها در رسانه های متنوعی یافت می شوند. اصلی‌ترین نوع این رسانه ها البته زبان گفتار یا نوشتار(به نثر یا به شعر) است، اما روایتها در انواع دیگر رسانه مانند زبان اشاره، تصویرهای صامت یا متحرک (مانند نقاشیهای روایی، پنجره های نقش نگاری شده (مانند پنجره های کلیساها، یا فیلم)، حرکت سر و دست، موسیقی(برنامه ریزی شده)، یا ترکیبی از چند وسیله انتقال (مانند نگاهی مصور) نیز یافت می‌شوند. آنچه گفتیم مسلما بدین معنی است که روایت یا، به عبارت دقیق‌تر، عناصر روایی متن روایت را می‌توان و باید فارغ از رسانه ارتباطی که روایت در آن یافت می‌شود مطالعه و بررسی کرد»(بارت، 1394: 4-3).

روایت بیش وپیش از هر چیز مجموعۀ عظیم متنوعی از انواع ادبی است که خود میان مواد گونه گون توضیع شده است. روایت مستعّد انتقال از طریق زبان فرهیخته – گفتاری یا نوشتاری – انگاره‌های ثابت یا متحرک، حرکات و رفتار، و نیز آمیزۀ انتظام یافته ای از این مواد است. روایت در اسطوره، افسانه، حکایت، قصه، داستان کوتاه، حماسه، تاریخ، تراژدی، درام، کمدی، نمایش صامت، نقاشی، پنجره های نقش نگاری شده، سینما، فکاهی مصور، اخبار و گفتگو حضور دارد. افزون بر این، روایت در پوشش این همه شکلهای تقریباً بی نهایت متنوع، در هر عصر، هر مکان، و هر جامعه ای حیّ و حاضر است؛ روایت با تاریخ بشری آغاز شده است و در هیچ سرزمینی مردمی نبوده و نیستند که بی روایت بوده باشند. همۀ طبقات و همه گروهای انسانی روایتهای آن خود را دارند و در برخورداری از آن غالباً با مردمانی با پیشینۀ فرهنگی متفاوت، و حتی متضاد شریک اند. روایت جهانی، فراتاریخی و فرافرهنگی است و به بخش بندی ادبیات به خوب و بد اعتباری قائل نیست؛ خلاصه آنکه روایت، مانند خود زندگی، صرفا وجود دارد(همان: 19). روایت خود عاملی مهم در شناخت انسانهای ادوار مختلف می‌باشد و به راستی اگر روایتی وجود نداشت ما امروزه اطلاعاتی از گذشتگان، شیوه زندگی و ذهنیت فردی و جمعی بشر در دوره‌های مختلف را نداشتیم.

اصطلاح«روایت شناسی» ترجمه واژۀ فرانسوی است که تزوتان تودوروف در کتاب خود دستور زبان دکامرون ابداع کرده و نظریه آن از جهت تاریخی از دو سنت فرمالیسم(صورتگرایی) روس و ساختارگرایی فرانسه مایه گرفته است. روایت شناسی نمونه ای است از گرایش ساختارگرایانه به قلمداد کردن متون (در مفهوم وسیع آنچه دلالت میکند) به مثابه شیوه های قاعده مندی که انسانها به یاری آنها جهان خود را بازسازی میکنند. همچنین، نمونه ای است از اهتمام ساختارگرایان در جدا کردن عناصر سازنده ضروری و اختیاری گونه های متنی و شناسایی وجوه بیانی آنها. با این توصیف، نظریه روایت شناسی زیر مجموعه ای از حوزه نشانه شناسی یعنی مطالعه و بررسی عوامل جاری در نظامها و کارکردهای دلالتی است(همان: 3). هر شکل روایت، هر گونه گزارش، از حکایت اخلاقی تا رمان، از فیلمی سینمایی تا قصه ی کودکان، از حکایتی که مردم از رویاهای خود تعریف می کنند تا لطیفه ها و آگهی های تبلیغاتی، همه استوارند به گزارش داستانی. از این رو شناخت ساختار روایی داستان یکی از مهمترین نکته ها در پژوهش ادبی است و از دوران فرمالیستهای روسی در مرکز توجه پژوهشگران قرار داشت. میتوان «روایت شناسی» را شاخه ای از نشانه شناسی دانست که می کوشد تا ساختار و مناسبات درونی نشانه ها را در متن بازیابد. پس، تحلیل سخن همچون دستور زبان متن اهمیت می یابد و نخستین دسته بندی را موجب می شود (سخن استدلالی، توصیفی، روایی و غیره). هر داستان از بیان حادثه ای آغاز می شود. رخدادی، قتلی، شرح یک زندگی، یا حتی شرح اندیشه ای، همگی آنجا که بیان می شوند، سویه ی داستانی می یابند و به «حوادث داستانی» تبدیل می شوند. هر راوی همواره ادراک خود را از داستان بیان می کند و بر اساس این ادراک پاره هایی از حادثه را برمیگزیند و پاره هایی را کنار می گذارد؛ یعنی هر راوی طرح روایت را می سازد. اما هر داستان باید برای مخاطب معنا پیدا کند. یعنی راوی ناگزیر است که ادراک مخاطب را «حدّ روشنگری داستان» بداند. باید گونه ای دانش مشترک میان دوسویه ی راوی/ مخاطب وجود داشته باشد. این دانش مشترک فرضی و خیالی تعریف ابتدایی روایت و داستان را می سازد؛ داستان همواره روایت سلسله ای از حوادث است برای کسی، استوار به گونه ای همدلی میان راوی و مخاطب. این همدلی در شکل داستان یافتنی است(احمدی، 1370 :161-160).

از منظر کلیتر، می‌توان گفت که ابزارها و استدلالهای روایت شناختی در عرصه هایی فراتر از مرزهای«پژوهشهای ادبی» کاربرد داشته است؛ برای نمونه در تحلیل فرهنگی با هدف جستجوی شیوه هایی که شکلهای مختلف دانش خود را از راه روایت مشروعیت بخشیده اند، در فلسفه برای تحلیل ساختارکنش، و در روان شناسی در بررسی حافظه و دریافت. در واقع، روایت شناسی در نحوۀ درک و فهم ما از انسانها به نحو موثری سهیم است. کند و کاو در ویژگی های همه روایتهای ممکن به قصد تبیین اینکه چرا شکلهایی که روایتها به خود میگیرند بی نهایت است، و بررسی اینکه چگونه روایتها را می سازیم، از آنها نقل می‌کنیم، فشرده شان می‌کنیم یا گسترش شان می‌دهیم، کندوکاو در یکی از بنیادی ترین شیوه های منحصرا انسانی است که از رهگذر آن ما انسان‌ها معنا می گیریم(بارت، 1394: 15). بارت در بررسی ساختاری روایت با قاطعیت اعلام کرد که هر شکل روایت به رمزگان زبانشناسیک استوار است. او از سوی دیگر این نظر را پیش کشید که نشانه شناسی از پژوهش دلالت ها و دلالت های ضمنی به پژوهش «ارتباط کلامی» رسیده است. یعنی به مسأله ی اصلی ذهنیت و فعلیت در زبان. به بیان دیگر اینجا نشانه شناسی از محدوده ی گزاره به گستره ی سخن رسیده است(احمدی، 1397: 235).

روایت ساخته و پرداخته راوی و شخصی است که حامل پیامی برای مخاطب است. سه برداشت از تحلیل معنای روایتگر بیان شده است. «بنا بر برداشت نخست، روایت ساخته و پرداختۀ شخصی (در معنای کامل روان شناختی واژه) است. این شخص نامی دارد و نویسندۀ اثر است که در او «شخصیت» و هنر فردی کاملاً مشخص و شناخته شده پیوسته در تبادل است، شخصی که مرتباً قلم به دست می گیرد تا داستانی بنویسد. در چنین صورتی، روایت (و به ویژه رمان) صرفاً بیان «من»ی خواهد بود که بیرون از آن قرار دارد. برداشت دوم راوی را گونه ای خود آگاهی فراگیر و ظاهراً غیر شخصی می داند که داستان را از زاویه دید بالاتری، یعنی زاویه دید خدا می آفریند. راوی همزمان هم در درون شخصیت‌های خود است (چرا که هر آنچه را که در آنان روی میدهد میداند) و هم بیرون آنان (چرا که با هیچ یک بیش از دیگری این همانی ندارد). برداشت سوم که بسیار اخیر است (هنری جیمز، سارتر)، بر آن است که راوی باید روایت خود را به آنچه شخصیت هایش می توانند ببینند یا بدانند محدود سازد(بارت، 1394: 52-51).

روایت پدیده ای ترافرهنگی، تراتاریخی، و ترارسانه ای. رولان بارت می نویسد: روایت های عالم بی شمارند. روایت پیش از هر چیز ژانرهای گوناگونی دارد که در بین مصالح گوناگون توزیع شده اند- تو گویی داستان های آدمی را می توان با هر مواد و مصالحی بیان کرد. زبان ملفوظ، خواه شفاهی باشد و خواه گفتاری، تصویر ثابت یا متحرک، ایماها و اشاره ها، یا آمیزۀ به سامانی از همۀ این ها، می توانند محمل مناسبی برای بیان روایت باشند. در اسطوره، افسانه، قصه، حکایت، داستان، حماسه، گزارش، تراژدی، درام، کمدی، پانتومیم، تابلو نقاشی (اروسولای قدیس به یاد می آید)، ویترای، سینما، لطیفه، اخبار و گفتگو روایت حضور دارد. هم چنین، روایت در اشکال تقریباً بی پایانش در همۀ زمان ها و همۀ مکان ها و همۀ جوامع حضور داشته و دارد؛ روایت با تاریخ انسان آغاز می شود؛ هیچ گاه ملتی فاقد روایت نبوده و نیست؛ همۀ طبقات و همۀ گروه های انسانی روایت های خاص خودشان را دارند؛ و اغلب انسان های متعلق به فرهنگ های گوناگون و حتی متضاد از این روایت ها لذت برده اند؛ روایت به ادبیات خوب و بد کاری ندارد، روایت امری بین المللی، تراتاریخی و ترافرهنگی است، هم چنان که خود زندگی(نلسون، شیف،1395: 109-108).

بارت «درآمدی به تحلیل ساختاری روایت ها» را با طرحی نخستین گرایش شاخص در هر تحلیل ساختاری آغاز می کند، گرایشی که اکنون برای ما کاملاً آشنا است. بارت با یادآوری این نکته آغاز می کند که روایت قدمتی همپای تمدن بشری دارد و بنابراین، روایت ها انبوه تر از آن اند که بتوان تک تک آنها را تحلیل کرد. در مواجهه با این انبوه بی شمار روایت ها، تحلیل را چگونه و از کجا باید آغاز کرد؟ پاسخی که در این جا داده می شود همان پاسخی است که سوسور در مواجهه با تعداد بی شمار زبان ها در جهان داده، یا پاسخی که بارت در مواجهه با شمار بسیار مدهای موجود می دهد(آلن، 1394: 93 تا94).

بارت در یکی از مقالات اولیه خویش ادبیات را به مثابه «پیام دلالتی چیزها و نه معنی آنها» تعریف می کند و در توضیح منظور خود «دلالت» را ناظر بر «فرایندهایی می داند که معنا را تولید می کنند و نه خود معنا». تعریف او طنینی از تعریف رومن یاکوبسن از «ادبیتّ» را دارد که «معطوف به پیام» است؛ اما بارت بر آن نوع فرایند دلالتی تاکید می کند که همراه با پیشرفت کار به مقوله ای کمتر و کمتر قابل پیش بینی تبدیل می شود. بدترین گناهی که یک نویسنده می تواند مرتکب شود این است که وانمود کند زبان وسیله ای طبیعی و شفاف است که خواننده از طریق آن یک «حقیقت» یا «واقعیت» منسجم و یگانه را دریافت می کند و سعی میکند با آن به بازی بپردازد(سلدن،1397: 193).

بارت استدلال می کند که، روایت سه سطح دارد: سطح اساسی آحاد اولیه، که بارت آن را سطح کنش ها می نامد؛ و سطح آخر و از همه بالاتر که بارت آن را سطح خود روایت می نامد:

روایت(narrative)، کنش ها(actions)، کارکردها(functions)

خواندن روایت ها به روال ساختاری به منظور نشان دادن این نکته است که چگونه معنای روایت با اتکا به یک روند الحاق ایجاد می شود: کارکردها به کنشها ملحق می شوند و کنش ها هم سرانجام به سطح خود روایت ملحق می شوند.

کارکردها همه ی عناصر روایت را شامل می شوند زیرا، همچنان که بارت مدعی می شود، هیچ چیزی وجود ندارد که معنایی در یک متن روایی نداشته باشد. حتا پیش پا افتاده ترین کارکرد در یک روایت، نظیر یک زنگ تلفن یا روشن کردن یک سیگار، معنا دارد(آلن، 1394: 96).

هر نظامی (مارکسیسم، فرمالیسم، ساختارگرایی، روانکاوی) را که بر متن اعمال کنیم، فقط می توانیم یک یا چند «تفسیر ممکن» از «تفسیرهای» بی پایان متن را فعال کنیم. از آنجا که خواننده دیدگاه های متفاوتی اتخاذ می کند، معنای متن در قالب قطعات متعددی تولید می شود که فاقد وحدت درونی است. این لکسیس ها از طریق رشته های درهم بافته ی پنج رمز به توالی تفسیر می شوند:

تفسیری (هرمنوتیک)، معنایی (سمیک)، نمادین (سمبولیک)، روایتی (پرویارتیک)، فرهنگی یا ارجاعی

رمز تفسیری به معمایی مربوط می شود که با شروع گفتمان طرح می گردد. این مطلب درباره کیست؟ چه اتفاقی در شرف وقوع است؟ مشکل چیست؟ چه کسی مرتکب قتل شده است؟ قهرمان چگونه می تواند به هدف خود برسد. رمز سمبولیک به معانی ضمنی مربوط می شود که غالبا در شخصیت پردازی یا توصیف به کار گرفته می شود. به عنوان مثال یکی از وصف های آغازین از صفات زنانگی، ثروت و شبح گونگی را به ذهن القا می کند. رمز نمادین به قطب های متضاد و برابر نهادهایی می پردازد که تعدد ظرفیت و اعاده پذیری را می نمایند. این رمز انگاره های جنسی و مناسبات روانکاوانه ای را که مردم ممکن است در آن وارد شوند مشخص می کند. به عنوان مثال هنگامی که با سارازین آشنا می شویم وی در رابطه ی نمادین پدر و پسر در مقابل ما قرار می گیرد. فقدان مادر واجد اهمیت است و هنگامی که پسر تصمیم می گیرد هنرمند شود، دیگر به هیچ وجه مورد محبت پدر نیست، بلکه مطرود است. این رمزبندی نمادین روایت بعدا بسط پیدا می کند؛ هنگامی که می بینیم پیکرتراش خون گرمی به نام بوشاردون معرفی می شود که جای خالی مادر را پر می کند و میان پدر و پسر آشتی برقرار می کند. رمز پرویارتیک(یا رمز اعمال) به منطق توالی بنیادین عمل و رفتار می پردازد. و رمز فرهنگی تمام ارجاعاتی را در برمی گیرد که به ذخیره مشترک معرفت (فیزیکی، طبی، روان شناختی، ادبی و نظایر آن) مربوط می شود و محصول جامعه است. بارت هوشمندانه، نوعی مصداق فرهنگی دوگانه را خاطرنشان می سازد(سلدن،1397: 199-197).

فهرست منابع

پرینس، جرالد(1391) روایت شناسی شکل و کارکرد روایت، ترجمه محمد شهبا، تهران: انتشارات مینوی خرد

بارت، رولان(1394) در آمدی بر تحلیل ساختاری روایت ها، ترجمه محمد راغب، تهران: ناشر رخ داد نو، چاپ دوم

احمدی، بابک (1397) از نشانه های تصویری تا متن، تهران: نشر مرکز، چاپ هفدهم

آلن، گراهام (1394) رولان بارت، ترجمه پیام یزدانجو،  تهران: نشر مرکز، چاپ سوم

  1. سلدن، رامان؛ ویدوسون، پیتر (1397) راهنمای نظریه ی ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشربان